

سید مجید صالحی (زاده ۲۶ شریور ۱۳۵۴ در محلهٔ امامزاده حسن تهران) بازیگر، کارگردان، نویسنده و تهیهکننده اهل ایران است.
زندگی هنری
در سن هجده سالگی با شرکت در موسسه ی بازیگری رسام هنر وکلاسهای بازیگری استاد حمید سمندریان، این حرفه را به طور جدی دنبال نمود.

وی فعالیت هنری خود را با بازی در نمایش دکتر جوشکار و تاتر بعدی «آنتیگونه» آغاز کرد و سپس به تلویزیون رفت و در مجموعههای تلویزیونی مختلف و البته اغلب با مضمون کار کودک و طنز بازی، نویسندگی و کارگردانی کرد. خیلی زود با شخصیت «مجید دلبندم» مشهور شد و این روند با برنامههای دیگر ادامه پیدا کرد.
کناره گیری حمید جبلی از فیلم «یکی بود یکی نبود» باعث شد او جایگزین وی شود و این فیلم هم شد نخستین تلاش او برای ورود به عرصه سینما. وی علاوه بر بازی در برخی از مجموعههای تلویزیونی نویسندگی و کارگردانی را نیز بر عهده داشته است.
اغلب فیلمهایی که صالحی تاکنون در آنها ایفای نقش کرده با فروش بالایی روبه رو شدهاند فیلمهایی همچون بعداز ظهر سگی، مجردها، مجرد چهل ساله و … واین نشان میدهد که او بازیگری است قابل اعتماد و البته پرطرفدار، به قول خودش بازیگر خوش شانسی است!
وی تا کنون تهیهکنندگی چند فیلم کوتاه را نیز برعهده داشته است.
او در سال ۱۳۸۰ مدرک کارشناسی بازیگری و کارگردانی تاتر خود را از دانشکده هنر و معماری تهران اخذ نمود و اکنون نیز دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد همین رشته است.
وی هم اکنون در موسسه ی فرهنگی و هنری اندیشه ی ماهان زیر نظر استاد دژاکام مشغول تدریس می باشد.

جوایز و تقدیرها
۱۳۹۴ تندیس حافظ به عنوان بهترین بازیگر مرد پانزدهمین دورهٔ جشن حافظ برای بازی در فیلم استراحت مطلق
شیطنتهای صالحی در مدرسه
مجید صالحی در خانواده پرجمعیتی به دنیا آمده و ۴ برادر و ۳ خواهر دارد و خودش بچه یکی مانده به آخر است. آنها در خانه ای قدیمی و حیاط دار در جنوب شهر زندگی میکردند و به خاطر همین پرجمعیتی اتفاق های جالبی برایشان میافتاده! در مدرسه شیطنت زیادی داشته و حتی چند بار هم از مدرسه بیرونش کرده اند.
مجید صالحی از همسر و خانواده اش به شدت تعریف می کند و راضی است: «الحمدلله یکی از بزرگ ترین نعمت هایی که تا امروز خدا به من داده و امیدوارم لیاقتش را داشته باشم، همسرم است؛ ایشان همیشه و در همه مراحل زندگی همپایم بوده و خانواده بسیار محترم، ارزشمند و سلامتی دارد که همیشه به همنوعان خودشان فکر می کنند و به هیچ وجه سوءاستفاده گر نیستند. مادر خدابیامرزم خیلی خوب آدم ها را می شناخت و هر وقت همسرم را می دید همیشه لبخند می زد و این حس رضایت بخشی در من ایجاد می کرد که چقدر خوب است این ارتباط و تعامل برقرار شده. خدا را شکر روز خواستگاری به هیچ وجه بر من سخت نگذشت، اتفاقا خانواده همسرم خیلی رعایت حال ما را کردند و امیدوارم لیاقت این هدیه خداوند را داشته باشم. واقعا بعد از وارد شدن به این مرحله تازه از زندگی ام احساس آرامش عجیبی دارم و بعضی وقت ها پیش خودم فکر می کنم سینما، تلویزیون و اینها واقعا شاخ و برگ ها و مسائل پیش افتاده زندگی ام به حساب می آیند و تنه اصلی درخت زندگی ام چیز دیگریست.»
